اگر عالم بُود خندان مرا بی‌تو بود زندان

بس است آخر بکن رحمـی بر این محــروم زنـدانـی

اگـر با جمله خویشانم چو تـو دوری پریشـانم

مبـادا ای خـدا کس را بدین غایت پریشانی 

بر آن پای گریزانت چه بربندم که نگریزی

به جان بی‌وفا مانی چو یار ما گریزانی.

دیوان شمس

alone

شنیده ام عزم سفر کرده ای.

 

 

+اینم یه نوعشه دیگه:)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها